قسمت اول
روبرویم بنشین !
بی ریا و خالصانه
تنها بیا ...
بدون محافظ !!
رو در رو ...
خودمانی ...مثل روزهایی که در بهشت بودم !
من و تو
بیشتر از هر روزی ، نیاز به تنهایی داریم
در طول این سالها که نبودی ...
هرکسی سنگ تورا به سینه زد !
بیزارم از اینهمه خدایان دروغین که ساختند ....
این بار .....نه کفری در میان است
و
نه کافری که انکارت کند ....
مثل همه مشتریان بی ریای این کافه ...
تاج خدایی ات را کنار بنه
و پالتوی جواهر بافت خدایی ات را نیز
به چوب رختی رنگ و رو رفته آن گوشه ....
آن طرف ....
کنار پنجره آویزان کن....
و بیا
رو در روی من بنشین
تا تو را... به فنجانی قهوه دعوت کنم
و به گفتگویی خودمانی
هردو ....
تلخ ...تلخ
به تلخی همین قهوه
بدون شکر !
بد نیست گاهی
طعم تلخ و جانفرسای آنچه را خود
خلق کردی بچشی ...
ادامه دارد ...
.: Weblog Themes By Pichak :.